شاعر: مرحوم تمکین کرمانشاهی






 

فتاده شورش محشر به دشت كربلا امشب
دل آل علی باشد به محنت مبتلا امشب
ز یكسو مادری نالان ، به یكسو كودكی گریان
كشند از سوز دل افغان به دشت كربلا امشب
به یكسو كودكی مه وش ، ز بی آبی نموده غش
ز آه تشنگان آتش ، گرفته ماسوی امشب
نشسته زینب اطهر ، گرفته كودكان در بر
فشاند، خون ز چشم تر ، به صد شور و نوا امشب
ز سوز سینه طفلان ، شده چشم ملک گریان
دل اهل ولا نالان بود در این عزا امشب
ابوالفضل آن مهین سرور ، علمدار است بر لشگر
برادر را بود یاور به دشت نینوا امشب
بود مامور آب امشب رود هر سو به تاب و تب
كه شد سقاییش منصب ز شبل مرتضی امشب